الهی!
ستوده ترین ستایش ها سزاوار توست ، ستایش مان را بپذیر
الهی مقصود تویی ، چشمه های امید را بسویمان سرشارکردی
الهی به فضل تو یاری جستیم ، درهای رحمتت را برویمان بگشا
الهی تویی مهیای فریاد رس ، در پناه تو به جود و کرم و خوشنودی رسم

خـدا تنهـا کسی است که وقتی
همـه میـرونـد پیش ما میمانـد…
وقتی هــمه پشت کردند
آغــوش خودش را می گشاید…
دوستت دارم خـدا

امام على عليه السلام ـ در دعا ـ :
خداى من! چگونه تو را بخوانم در حالى كه نافرمانیت کرده ام!
و چگونه تو را نخوانم، در حالى كه تو را مى شناسم!
بحارالأنوار ج 94 ص121

کسانی که قالی میبافند..
یک نگاه به نقشه دارند
ویک نگاه به قالی؛
ما نیز بایدچشم به قرآن
داشته باشیم و بر اساس آن
تار و پود زندگی خود را ببافیم..
این است که قرآن میفرماید:
{ یا یحیی خذ الکتاب بقوه
و آتیناه الحکم صبیاً }
“خذ الکتاب” یعنی کتاب را بگیر؛
یعنی بینقشه نباش… !!
«سوره مریم»
(استادرنجبر)

شهید باکری، شهرداری که رفتگر شد!
اوایل انقلاب بود و مهدی باکری شهردار اورمیه
در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاوم شد، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، آقا مهدی است.
آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت.
ادامه دادم، آقا مهدی شما شهرداری، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم.
زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش مرخصی نمی دادن می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش.
اشک تو چشمام حلقه زد. هر چی اصرار کردم، آقا مهدی جارو رو بهم نداد؛ ازم خواهش کرد که هرچه سریعتر برم تا دیگران متوجه نشن، رفتگر آن روز محله ما، شهردار اورمیه بود.
