علامه طباطبایی(ره):
به یاد خدا باش تا خدا به یادت باشد، اگر خدا به یاد انسان بود، از جهل رهایی می یابد و اگر در کاری مانده است خداوند نمی گذارد عاجز شود و اگر در مشکل اخلاقی گیر کرد خدایی که دارای اسماء حسنی است و متصف به صفات عالیه، البته به یاد انسان خواهد بود.
امام على علیه السلام :
اَلذِّکرُ یونِسُ اللُّبَّ وَ یُنیرُ القَلبَ و َیَستَنزِلُ الرَّحمَةَ؛
یاد خدا عقل را آرامش مى دهد، دل را روشن مى کند و رحمت او را فرود مى آورد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 189 ، ح 3633
﷽
هربار مطالب تازهای از قرآن میفهمم
✍ حجت الاسلام محمد فاضل (تبریزی) چنین نقل میکند: جناب آقای شربیانی، روزی علامه را به خانهی خود (در تبریز) دعوت کرد و چند نفر را هم برای زیارت و استفاده از سفرهی معارف ایشان به منزل خود خواند؛ از جمله بنده را. آن شب علامه به من فرمود: «بنده سی سال پیش، استخر شاگُلی (محلی باصفا و خرّم در تبریز) را دیدهام.» سپس با ملاطفت و مزاح ادامه داد: اگر مزاحم خواب آقایان نباشم، میخواهم فردا بین الطلوعین به آنجا بروم. عرض کردم: صبح خدمتتان خواهم بود.
فردای آن شب، با اتومبیلم ایشان را به استخر شاگُلی میبردم که دیدم ایشان در ماشین، قرآنی از جیب خود در آورده و به بنده فرمود: «من عهد دارم که هر روز یک جزء از #قرآن را بخوانم و الآن چهل سال است که این کار را انجام میدهم. دیشب شما علما مزاحم شدید، نتوانستم بخوانم و اکنون قضا میکنم. هر ماه یک ختم قرآن تمام میشود و باز از ابتدای قرآن شروع میکنم و هربار میبینم که انگار اصلاََ این قرآن، آن قرآن پیشین نیست! از بس مطالب تازهای از آن میفهمم! از خدا میخواهم به بنده عمر بسیاری دهد تا بسیار قرآن بخوانم و از لطایف آن بهره ببرم. نمیدانید من چه اندازه از قرآن لذت میبرم و استفاده میکنم.»
برگرفته از کتاب عطر ملکوت (دفتر چهارم، از سلسله کتب دفاتر ملکوتی)
أَذِقنَا حَلاوَةَ وُدِّکَ وَ قُربِکَ..
شیرینى محبّت و مقام قربت را به ما بچشان..
“مناجات المطیعین”
هنگامی که برادران یوسف می خواستند او را به چاه بیفکنند، وی خندید. برادرانش تعجب کردند و گفتند: برای چه می خندی؟
یوسف گفت:
فراموش نمی کنم روزی را که به شما برادران نیرومندم نظر افکندم و خوشحال شدم و گفتم:
کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد از حوادث سخت چه غمی خواهد داشت. روزی به بازوان شما دل بستم، اما اکنون در چنگال شما گرفتارم و به شما پناه می برم…
خدا شما را بر من مسلط ساخت تا بیاموزم که به غیر او حتی بر برادرانم تکیه نکنم…