امام کاظم (علیه السلام) :
مثَلُ الدنیا مَثَلُ ماءِ البحرِ؛ کُلَّما شَرِبَ مِنهُ العَطشانُ ازدادَ عَطَشاً حتّى یَقتُلَه…
حکایت دنیا حکایت آب دریاست؛ هر چه تشنه از آن بنوشد، تشنه تر می شود تا اینکه سرانجام (عطش) او را مى کشد.
تحف العقول ، ص 725
شبتون امام زمانی التماس دعای فرج
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْکَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکى ، وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِی
الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی
فَاِنَّکُما کافِیانِ ، وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ ؛
یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرینَ
یه_سلام_دوباره
براے کسایے که
قلبشون کبوتر حــــرمه
کسایے که
دلشون با اسم امام مهربون آروم مےگیره
عاشقانه و با شوق،
زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:
اللهّـــمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقی النّقی و حُجَّتکَ
عَلی مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری
الصّدّیق الشَّهید صَلَوةً کثیرَةً تامَة زاکیَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه کافْضَل
ماصَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ
دلتنگم…
خسته ام…
تکه تکه ام…
و با همین تکه های قلبم دوستت دارم مولای من
با همین بریدگی های روحم از سر دویدن ها و
نرسیدن ها …
با تمام نطلبیدن ها…
امید برای کسی که تا به حال زائرت نشده سوخت؛
دود شد …
قسمت ما این بود؟…
حکمتت چیست؟
تمام سال های عمرم مرا به وصالت نرساندی و
چشم انتظار سال های بعدی عمر گذاشتی!
و حالا هم در حسرت فراقت قلبم را گداختی!…
خوشا بحال کسانی که با اشکی برسیمایشان،خاطره هاشان را ورق میزنند…
مولای من،منکه خاطره ای ندارم چه کنم
فقط اشک هایم جاری میشود ودر خاطرم پیاده روی اربعین را تصور میکنم…
تصور میکنم…
که با کوله باری از گناه و با پاهایی لرزان به طرف حرمت راهی میشوم…
چای کنارراه عشق را برایم تعارف میکنند…
عَلَم در دستان من باایل و تبارم راهی عشق میشوم…
این چه عشقی است که در دل من غلیان میکند…
معشوق من؛ مولای من!
این تکه های قلب های شکسته را میخری؟!
میشود کربلا را روزی مان قائل شوی؟!!
روی سنگ قبرم بنویسید
در حسرت حرم سوخت…