روزی مردی زیر سایهی درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این موقع چشمش به کدو تنبلهایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت: خدایا! همهی کارهایت عجیب و غریب است! کدوی به این بزرگی را روی بوتهای به این کوچکی میرویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی!
همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت به ضرب بر سرش افتاد. مرد بلافاصله از جا جست و به آسمان نظر انداخت و گفت: خدایا! خطایم را ببخش! دیگر در کارت دخالت نمیکنم چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی به سر من آمده بود !!

گاهےچه دلگرفته میشوی از خــدا
گاهےازحکمتش ناراضی
وگاهےشاکر و خوشحال
گاهی مشکوک وگاهےمجذوب عدالتش
گاهےبسیار نزدیک وگاه دور
خـــدا همان خداست
کاش مااینقدر
گاهی به گاهی نمیشدیم

حاج شیخ حسین انصاریان:
همه دشمنی غرب با دین به خاطر
آن است که می داند در سایه دین
مسلمانها با استقامت تربیت
میشوند برایهمین تلاش میکند
چـراغ دین را خاموش کند.
‘برایسلامتی استاد دعا بفرمایید’

شخصى نزد امام صادق رفت و گفت
من از لحظه_مرگ بسیار میترسم
چــه کنــم؟
امام صادق(ع) فرمودند⇩
زیـارت_عاشـورا را زیـاد بخوان..
آن مرد گفت: چگونه با خواندن زیارت
عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق فرمود: مگر
در پایان زیارت عاشورا نمى خوانید؟
•{ اَللّهُمَّارْزُقْنیشَفاعَهَالْحُسَیْنِیَوْمَالْوُرُودِ }•
یعنی خدایا شفـاعت_حسین علیـهالسلام
را هنگام ورود به قبر روزى من کن…
