مولايم…
بىه يادت پژمرده ام، و بى عشقت مرده.
مزارع دلم تنها با حضور سبز تو زنده و باطراوت مى شود.
و كام جانم فقط از شيرينى وصل تو پرحلاوت مى گردد.
محبوبم!
اى همه وجودم! تو خود مگذار فراموشت كنم.
آن قدر عوامل غفلت و فراموشى زندگيم را پر كرده;
آن قدر زمينه دلفريبى و گناه زياد است، و آن قدر به غير تو مشغولم كه «به ياد تو بودن»
و دل به حضورت سپردن، براستى برايم جهادى بس مشكل گرديده است;
جهادى بزرگ، با «جهاد اكبر».
اللهم عجل لولیک الفرج
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام:
اگر قائم ما قیام کند آسمان باران خود را فرو میریزد، و زمین نباتات خود را بیرون میدهد، و کینهها از دل بندگان خدا برطرف میشود، و درندگان و چهار پایان با هم ساخته، از یکدیگر رم نمیکنند، تا جایی که زنی که میخواهد راه عراق تا شام را بپیماید همه جا قدم بر روی سبزه و گیاهان میگذارد و زینتهای خود را بر سر دارد و کسی طمع به آن نمیکند، نه درندهای به او حمله ور میشود، و نه از آواز درندگان وحشت دارد .
بحار الانوار ، جلد۵۲ ، صفحه ۳۱۶
یه_سلام_دوباره
براے کسایے که
قلبشون کبوتر حــــرمه
کسایے که
دلشون با اسم امام مهربون آروم مےگیره
امشب هم،
عاشقانه و با شوق،
زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّتكَ
عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري
الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل
ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ
یا_صاحب_الزمان
دنیای بی تـــو
زخــم چرکینــی ست بــی درمــان
ای نوش دارو…
ای شفا…
ای آخــرین مـرهم…
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
شب_بخیرهمه_داروندارم
هنوز من هستم
می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود
همان دل های بزرگی که جای من در آن است ،
آن قدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجایم …
دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز نباش!
هنوز من هستم …
هنوز خدایت همان خداست!
هنوز روحت از جنس من است!
اما من نمی خواهم تو همان باشی!
تو باید در هر زمان بهترین باشی.
نگران شکستن دلت نباش!
می دانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
و جنسش عوض نمی شود …
و می دانی که من شکست ناپذیر هستم …
و تو مرا داری … برای همیشه!
چون هر وقت گریه می کنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد …
چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای …
چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم ،
صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام.
درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!
دلم نمی خواهد غمت را ببینم …
می خواهم شاد باشی …
این را من می خواهم …
تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.
من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)
و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود …
نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.
شب ها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟
اما، نه من هم دل به دلت بیدارم.
فقط کافیست خوب گوش بسپاری.
و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن …