رفته بودی که بیایی ، چقدر طول کشید
عرض کردیم نبودی و سحر طول کشید
ما برای خودمان این همه گفتیم بیا
نـذر کـردیم به پـای تـو بیفتیم ، بیا
تـو طبیـب دل غـم دیـدهی مایی
ما که مردیم بیا ، پس تو کجایی
مگر اینـکه تـو بیـایی و نجـاتم بدهی
مگر اینکه تو از این وضع نجاتم بدهی
از به خود آمدن این غافله را گم کردیم
وای بـر مـا ، پسـر فاطـمه را گـم کردیم
آقا جان گاهی…یڪ نگاهی
فقط دلیل جدایی ز تو گناه من است
ثمر از این همه غفلت دل سیاه من است
همیشه ذکر تو را من به روی لب دارم
که نام تو گل زهرا دلیل راه من است
ببین که روزوشبم ز هجر تو شام است
بیا و نور فکن که چهره تو ماه من است
جدایی از تو بلایی عظیم و جانکاه است
گواه قلب حزین سردی نگاه من است
بگو به آن دو ملک در سیاهی قبرم
که این غلام قدیمی بارگاه من است
﷽
چه دل انگیز است…
صبحی دیگر از راه رسیده باشد
ومژده ی ظهور تو دمیده شده باشد
وبرخیزم، رو به سوی تو کنم
و دستهایم را روی سینه گذارم
و به تو سلام کنم…
سلامی از عمقِ جان…
سلامـی از روی مِهر و سلامـی از سَرِ شوق…
سلام آقاجان…
ما را ببخش،اگر در دلمان سیاهی است…
الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
زمانی بر امت من فرا رسد که به چهار
چیز علاقمند شوند و چهار چیز را فراموش نمایند؛ اینها از من بیزارند و من هم از آنها بیزارم، آنها عبارتند از:
⓵ به دنیا دل ببندن
و آخرت را فراموش کنند؛
⓶ به مال علاقهمند شوند
و حساب را از یاد ببرند؛
⓷ قصرها را دوست بدارند
و قبرها را از یاد ببرند؛
⓸ خود را دوست دارند
ولی خدا را فراموش کنند.