﷽
هرگاه عیبی در من دیدی،
به خودم خبر بده نه به کسی دیگر،
چون تغییر آن دست من است!!
کار اولت ثواب دارد و نصیحت است، اما گزینه
دوم غیبت است و گناه است. چرا موقعی که
چیز منفی در کسی می بینیم، جز خودش همه
را خبر می دهیم؟
ما شهرت را با صحبت کردن “در مورد” یکدیگر
می دانیم نه “با” یکدیگر! جمله ای که بر یک هتل
نوشته بود شگفت زده ام کرد:” اگر سبب رضایتت
شدیم از ما سخن بگو و گرنه با خود ما بگو” بر
خود تطبیقش دهیم تا غیبت از میانمان برود!
نصیحت کن اما رسوا نکن!
سرزنش کن اما جریحه دار نکن!
بی بهانه خـــوب باشیم
کودک کہ بودم، گاهے احساس مےکردم عروسکهایم چیزے کم دارند! راستش دوست داشتم خانومتر شوند و خانوم بودن را در نیمهبرهنه بودنشان نمےدیدم!!
از این رو مدام در کمد مادرم دنبال تکه پارچههایے مےگشتم کہ بتوانم با آنها عروسکهایم را بپوشانم و برایشان چادر و روسرے تهیہ کنم…
از کودکے باور داشتم هر چہ پوشش یک زن کاملتر شود او با شخصیتتر و بہ قول خودم خااانوومتر مےشود این را از شخصیت خانم معلمهاے باحجاب مدرسہام دریافتم…
خانم معلمهاے باحجابے کہ مهربانے از وجودشان مےبارید ، باعث مےشدند من تصور کنم کہ یک زن هر قدر محجبہتر باشد، خانومتر و مهربانتر نیز هست! و دلم مےخواست عروسکهاے دلبند و نازنینم هم خانومتر شوند…
بزرگتر کہ شدم، ربط حجاب بہ مهربانے را بےمعنے و تنها تصورے کودکانہ پنداشتم!
تا این کہ بعدها بہ رابطہے حجاب و مهربانے پے بردم… و دانستم؛ زن اگر حقیقتا مهربان باشد حجاب را برمیگزیند
چرا کہ زنان مهربان، هرگز بخاطر خواستہهاے نفسشان، حریم و حرمت دیگران را زیر پا نخواهند گذاشت و با بد_حجابے و جلوه_گرے، غریزهے جنسے مردان را شعلہور نخواهند کرد و زنان دیگر را بہ رقابتے ناسالم با خود نخواهند کشید.
بے قرار توام و در دل تنگم گلہ هاست
آه، بے تاب شدن عادت ڪم حوصلہ هاست
مثل عڪس رخ مهتاب ڪہ افتاده در آب
در دلم هستے و بین من و تو فاصلہ هاست
گاهی چه
دلگرفته میشوی ازخدا
گاهی از
حکمتش ناراضی
وگاهی شاکروخوشحال
گاهی مشکوک
وگاهی مجذوب عدالتش
گاهی بسیارنزدیک،گاه دور
خداهمان خداست
ای کاش مااینقدر
گاهی به گاهی نمیشدیم