? کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد
ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بکوب تا در به رویت وا کنم
? وقتی بر در خانه اش رسیدم
هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!
هر چه بود باز بود
? گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟
ندا آمد: این را گفتم که بیایی
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!
? کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک
“مهربان خدایم دوستت دارم”
خداوند_بهتــــرین
شنونده است…
نیازی به فریاد کشیدن
بلند گریه کردن نیست،
او آرام ترین نیایش
دل های پاک را نیز مــــــــی شنود!
گویند:
صاحب دلى، براى کاری وارد جمعی شد.
حاضرین همه او را شناختند پس ، از او خواستند که پس از انجام کارهایش پند گوید .
پذیرفت .
کارهایش که تمام شد همگی نشستند
و چشم ها به سوى او بود.
مرد صاحب دل خطاب به جماعت
گفت :
ای مردم هر کس از شما که مى داند که
امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!
کسى برنخاست .
گفت : حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد!
باز کسى برنخاست .
✅ گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید و براى رفتن نیز آماده نیستید!!!!