گویند:
صاحب دلى، براى کاری وارد جمعی شد.
حاضرین همه او را شناختند پس ، از او خواستند که پس از انجام کارهایش پند گوید .
پذیرفت .
کارهایش که تمام شد همگی نشستند
و چشم ها به سوى او بود.
مرد صاحب دل خطاب به جماعت
گفت :
ای مردم هر کس از شما که مى داند که
امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!
کسى برنخاست .
گفت : حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد!
باز کسى برنخاست .
✅ گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید و براى رفتن نیز آماده نیستید!!!!

وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست.
وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره.
وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری.
وقتی بیمار میشی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده.
وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی.
وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش میاد ، حتماً داری امتحان پس میدی.
وقتی دلت تنگ میشه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی.
بے شک❗️
باشکوه ترین روز آفرینش بود…
تمام هستے یک طرف، تو و آن تاج بندگی ات یک طرف❗️
و شاید تنها روزے کہ؛ سیاهے بالاتر از سفیدے بود…
این را چشمان فرشته ها میگفتند…
بالهایشان سفید بود اما غبطہ میخوردند بہ بالهاے سیاه تو❗️
ﺯﻣﺎﻥ ﭼﻴﺰ عجیبیست …
ﻣﻴﺪﻭﺩ …
ﺟﻠﻮ ﻣﻴﺮﻭﺩ …
ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻰ ﺗﺮﻳﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻯ ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ﺭﺍ
ﻳﺎ کهنه ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻳﺎ ﻋﻮﺽ !!!
ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﻳﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻳﺎ
ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺸﺎن مشخص ﻣﻴﺸﻮﺩ !!!
ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻳﺮ ﻳﺎ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺛﺎﺑﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ
ﻛﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪﻧﻰ ﺍﻧﺪ
و کدامشان رفتنی !!!
ﻣﻦ میخواهم
ﺯﻣﺎﻥ ﺑﮕﺬﺭﺩ ﻭ ﺩﻧﻴﺎ ﭘﺮ ﺷﻮﺩ
ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻯ واقعی ….
ﺁﺩﻡ ﻫﺎیی ﻛﻪ ﻧﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻛﻨﺪ
نه زمین …
امیرالمؤمنین علیه السلام:
از کسانى نباش که… از آنچه به او رسید شکر گزار نیست، و از آنچه مانده زیاده طلب است
لا تَکُن مِمَّن . . . یَعجِزُ عَن شُکرِ ما اُوتِیَ ویَبتَغِی الزِّیادَةَ فی ما بَقِیَ
قسمتی از حکمت 150 نهج البلاغه
حکیمی از شخصی پرسید:
روزگار چگونه است؟
شخص با ناراحتی گفت: چه بگویم
امروز از گرسنگی مجبورشدم کوزه سفالی که یادگار سیصد ساله اجدادیم بود را بفروشم ونانی تهیه کنم.
حکیم گفت: خداوند روزی ات را سیصد سال پیش کنار گذاشته
و اینگونه ناسپاسی می کنی؟…
