زیارت عاشورا
?یکی از کارکنان غسال خانه بهشت زهرای تهران تعریف می کرد:
?یک بار پیرمردی را آوردند که اصلا به مرده شبیه نبود، چهره روشن و بسیار تمیز و معطری داشت.
وقتی پتو را کنار زدم بوی گلاب می داد.
?آنقدر تمیز و معطر بود که من از مسئول غسالخانه تقاضا کردم خودم شخصا این پیرمرد را بشورم و غسل بدهم، همه بوی گلاب را موقع شستشو و وقتی که آب روی تن این پیرمرد می ریختم حس می کردند.
?وقتی که کار غسل و کفن تمام شد بی اختیار در نماز و تشییع این پیرمرد شرکت کردم، بیرون برای تشییع و خاکسپاری اش صحرای محشری به پا بود.
? از بین ناله های فرزندانش شنیدم که گویا این پیرمرد هر روزش را با قرائت زیارت عاشورا شروع می کرد. از بستگانش دقیق تر پرسیدم، گویی این پیرمرد به این موضوع شهره بود،
آدمی که هر روزش با
زیارت عاشورا شروع می شد..
زیارت عاشورا
?یکی از کارکنان غسال خانه بهشت زهرای تهران تعریف می کرد:
?یک بار پیرمردی را آوردند که اصلا به مرده شبیه نبود، چهره روشن و بسیار تمیز و معطری داشت.
وقتی پتو را کنار زدم بوی گلاب می داد.
?آنقدر تمیز و معطر بود که من از مسئول غسالخانه تقاضا کردم خودم شخصا این پیرمرد را بشورم و غسل بدهم، همه بوی گلاب را موقع شستشو و وقتی که آب روی تن این پیرمرد می ریختم حس می کردند.
?وقتی که کار غسل و کفن تمام شد بی اختیار در نماز و تشییع این پیرمرد شرکت کردم، بیرون برای تشییع و خاکسپاری اش صحرای محشری به پا بود.
? از بین ناله های فرزندانش شنیدم که گویا این پیرمرد هر روزش را با قرائت زیارت عاشورا شروع می کرد. از بستگانش دقیق تر پرسیدم، گویی این پیرمرد به این موضوع شهره بود،
آدمی که هر روزش با
زیارت عاشورا شروع می شد..
❄پنجره
پنجره در بیمارستانی، دو بیمار در یك اتاق بستری بودند. یكی از بیماران اجازه داشت كه هر روز بعد از ظهر یك ساعت روی تختش كه كنار تنها پنجره اتاق بود بنشیند. ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تكانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آن ها ساعت ها با هم صحبت میكردند؛ از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف میزدند و هر روز بعد از ظهر، بیماری كه تختش كنار پنجره بود، مینشست و تمام چیزهایی كه بیرون از پنجره میدید، برای هم اتاقیش توصیف میكرد….
پنجره، رو به یك پارك بود كه دریاچه زیبایی داشت. مرغابی ها و قوها در دریاچه شنا میكردند و كودكان با قایق های تفریحیشان در آب سرگرم بودند. درختان كهن، به منظره بیرون، زیبیایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دور دست دیده میشد. همانطور كه مرد كنار پنجره این جزئیات را توصیف میكرد، هم اتاقیش جشمانش را میبست و این مناظر را در ذهن خود مجسم میكرد و روحی تازه میگرفت.
روزها و هفتهها سپری شد. تا اینكه روزی مرد كناز پنجره از دنیا رفت و مستخدمان بیمارستان جسد او را از اتاق بیرون بردند. مرد دیگر كه بسیار ناراحت بود تقاضا كرد كه تختش را به كنار پنجره منتقل كنند. پرستار این كار را با رضایت انجام داد. مرد به آرامی و با درد بسیار، خود را به سمت پنجره كشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد. بالاخره میتوانست آن منظره زیبا را با چشمان خودش ببیند ولی در كمال تعجب، با یك دیوار بلند مواجه شد! مرد متعجب به پرستار گفت كه هم اتاقیش همیشه مناظر دل انگیزی را از پشت پنجره برای او توصیف میكرده است. پرستار پاسخ داد: ولی آن مرد كاملا نابینا بود!
?بعضی وقتها امید به زندگی دادن خیلی آسونه ولی نمیدونم چرا همیشه دوست داریم راه سخت ناامید کردن رو نشون بدیم?
❄ شهید مصیب مجیدی
هر چی اصرار می کردیم شما هم چیزی بگو،
می گفت : من که سخنرانی بلد نیستم…
وقتی دید بچه ها دست بردار نیستند، سرش رو انداخت پایین و گفت:
«سعی کنید زیاد آرزو نکنید، چون مرگ به آرزوهای شما می خندد…
نکند یه وقت آرزو کنید فقط مال دنیا برای خودتان داشته باشید…
تلاش اصلی خود را بگذارید برای آخرت…
زمان ما مثل زمان امام حسین(ع) است…
روز ، روز عمل است و هر کس سری دارد ، باید هدیه کند ، دستی دارد باید هدیه کند…»
می گفت و گریه می کرد…
بچه ها هم سرشان پایین بود و با حرف های او اشک می ریختند…
?واقعا ما هم اینجوری هستیم یعنی آرزوهامون فقط دنیایی هستن یا به فکر آخرتم هستیم ?
❄ شهید مصیب مجیدی
هر چی اصرار می کردیم شما هم چیزی بگو،
می گفت : من که سخنرانی بلد نیستم…
وقتی دید بچه ها دست بردار نیستند، سرش رو انداخت پایین و گفت:
«سعی کنید زیاد آرزو نکنید، چون مرگ به آرزوهای شما می خندد…
نکند یه وقت آرزو کنید فقط مال دنیا برای خودتان داشته باشید…
تلاش اصلی خود را بگذارید برای آخرت…
زمان ما مثل زمان امام حسین(ع) است…
روز ، روز عمل است و هر کس سری دارد ، باید هدیه کند ، دستی دارد باید هدیه کند…»
می گفت و گریه می کرد…
بچه ها هم سرشان پایین بود و با حرف های او اشک می ریختند…
?واقعا ما هم اینجوری هستیم یعنی آرزوهامون فقط دنیایی هستن یا به فکر آخرتم هستیم ?