مسکینی
دیدم با کفش پاره
شکر میکردخدا را !!!
گفتم ::
که کفش پاره
شکر خدا ندارد !!؟
گفتا :
یکی شکر میکرد ….
دیدم پا نداشت !!!
گنجشک به خدا گفت، لانه ی کوچکی داشتم
آرامگاه خستگیم، سرپناه بی کسی،
طوفان تو آن را از من
گرفت کجای دنیای تو را گرفته بود؟؟
خدا گفت:
ماری در راه لانه ات بود تو خواب بودی
باد را گفتم لانه ات را واژگــون کند
آنگاه تو از کمین مار پر گشودی
چه بسیار بلاها
که از تو به واسطه ی حکمتم دور کردم
و تو ندانسته به دشمنیم برخواستی
❄جبرئيل در زندان نزد حضرت يوسف آمد و گفت : اي يوسف چه كسي ترا زيباترين مردم قرار داد ؟ فرمود : پروردگار .
گفت : چه كسي ترا نزد پدر محبوب ترين فرزندان قرار داد ؟ فرمود : خدايم .
گفت : چه كسي كاروان را به سوي چاه كشانيد ؟ فرمود : خداي من .
گفت : چه كسي سنگي كه اهل كاروان در چاه انداختند از تو باز داشت ؟ فرمود : خدا .
گفت : چه كسي از چاه ترا نجات داد ؟ فرمود : خدايم .
گفت : چه كسي ترا از كيد زنان نگه داشت . فرمود : خدايم .
گفت اينك خداوند می فرمايد : چه چيز ترا بر آن داشت كه به غير من نياز خود را باز گوئی ، پس هفت سال در ميان زندان بمان (به جرم اينكه به ساقی سلطان اعتماد كردی و گفتی : مرا نزد سلطان ياد كن )
يوسف آن قدر در زندان ناله و گريه كرد كه اهل زندان به تنگ آمدند ، بنا شد يك روز گريه كند و يك روز آرام بگيرد .
❄ شاگردی از عابدی پرسید: تقوا را برایم توصیف کن.
عابد گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود مجبور به گذر شدی چه می کنی؟
شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه می روم تا خود را حفظ کنم.
عابد گفت:
در دنیا نیز چنین کن تقوا همین است، از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار
زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگ های کوچک درست شده اند.
❄مادامى که سيب با چوب باريکش به درخت متصل است همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند. باد باعث طراوتش میشود آب باعث رشدش میشود و آفتاب پختگی و کمال ميبخشد اما به محض منقطع شدن از درخت و جدايى از “اصل” آب باعث گندیدگی باد باعث پلاسیدگی و آفتاب باعث پوسیدگی و از بين رفتن طراوتش میشود. مراقب وصل بودن به “اصالتمان” باشیم که انسانیتمان از بین نرود.