? تو آمدی تا به انسانها نور دهی
اما ابرها محاصره ات کردند
و شیعیان راضی شدند به این هوای ابری…
و ما سالهاست رنگ خورشید را ندیده ایم…
و بی صبرانه ندبه میکنیم:
“اَيْنَ الشُّمُوسُ الطّالِعَةُ”
? ولادت #امام_حسن_عسکری را، محضر فرزند عزیزشان امام زمان عجل الله فرجه تبریک میگوییم.
✨﷽✨
✍هیچ چیزی را بی جـواب نگذار
⇜جـواب سـلام را باسلام بده
⇜جـواب تشکر را با تواضع
⇜جـواب کینــه را با گذشت
⇜جـواب بی مهـری را با محبت
⇜جـواب دروغ را با راستۍ
⇜جـواب دشمنی را با دوستۍ
⇜جـواب خشــم را به صبورۍ
⇜جـواب سـرد را به گرمۍ
⇜جـواب نامـردی را با مردانگی
⇜جـواب پشـت کار را با تشویق
⇜جـواب بی ادب را با سڪوت
⇜جـواب نگاه مهـــربان را با لبخند
⇜جـواب لبخنـد را با خنده
⇜جـواب دل مـــرده را با امید
⇜جـواب منتظـر را با نوید
⇜جـواب گنـاه را با بخشش
?هیچ وقت هیچ چیز و هیچ ڪس را
?بی جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابی بدهی
?یک روزی، یک جوری، یڪ جایی
?به تو باز گردد…
【اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ】
???❤️❤️❤️❤️???
بسمه تعالی
موجب دیدار امام زمان علیه السلام شد!
جناب شیخ محمد علی ترمذی در ابتدای جوانی با دو نفر از دوستان اهل علمشان قرار می گذارند که برای تحصیل علم به شهر دیگری روند،
شیخ برای گرفتن اجازه نزد مادر می رود اما ایشان رضایت نمی دهند.
شیخ از رفتن منصرف میشود ولی حسرت آموختن علم در قلبش باقی است تا اینکه روزی در قبرستان نشسته بود و به دوستانش فکر میکرد …
ناگاه پیرمردی نورانی نزدش می آید و می پرسد چرا ناراحتی؟
شیخ شرح حال خود را میگوید.
پیرمرد میگوید: میخواهی من هر روز به تو درس دهم؟
شیخ استقبال میکند و دو سال از محضر ایشان استفاده میکند و متوجه میشود که این پیرمرد جناب خضر میباشد.
روزی جناب خضر به شیخ میگوید:
حالا که رضایت مادر را بر میل خود ترجیح دادی تو را به جایی می برم که برایت موجب سعادت است …
با هم حرکت میکنند و بعد از چند لحظه به مکانی سرسبز میرسند که تختی در کنار چشمه ای واقع بود و حضرت صاحب الامر بر آن نشسته بودند …
از شیخ محمد علی پرسیدند:
چطور این مقام را بدست آوردی که حضرت خضر تو را درس داده و به زیارت آقا ولیعصر ارواحنافداه مشرف شدی؟
شیخ گفت: آنچه پیدا کردم در اثر دعای مادر و رضایت او بود.
شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام
?یکی از راههای نزدیک شدن به وجود مقدس امام زمان علیه السلام عمل کردن به این دستور الهی است یعنی:
((احسان به والدین))?
بسمه تعالی
سرِ سفره ی عقد آروم درِ گوشم گفت:
میدونی من فَردا شَهید میشَم؟
خندیدم و گفتم..از کجا میدونی؟نکنه علمِ غِیب داری!
گفت:
آره..دیشب مادرم حضرتِ زهرا(س) رو تو خواب دیدم..
ازدواجمونو بهم تبریک گفت..
بعدشم وَعده ی شَهادتمو داد…
بُغض کردمُ گفتم: پس من چی؟
میخوای همین اولِ کاری منُ تنها بزاری بری؟؟
نبود شرطِ وَفا بِری و منو نَبری!
توکه میدونی فردا میخوای شَهید بشی..چرا نشستی پایِ سفره عقد…
چرا خواستی منو به عقدِ خودت دربیاری!؟
دستمو گرفت..خندیدُ گفت:
اخه شنیدم شَهید میتونه بستگانشو شفاعت کنه!
میخوام که اون دنیا جزوِ شفاعت شده هام باشی…
میخوام مجلسِ عروسیِ واقعی رو اونجا برات بگیرم:))
به روایت همسر #شهید_هادی_ابراهیمی(مدافع حرم)
عاشقانه_شهدا♥️?
بسمه تعالی
مرحوم فشندی تهرانی مي گويد: «در مسجد جمکران اعمال را به جا آورده، به همراه همسرم بر می گشتم. در راه، آقایی نورانی را دیدم که داخل صحن شده، قصد دارند به طرف مسجد بروند.
با خود گفتم: این سید در این هوای گرم تابستان تازه از راه رسیده و حتماً تشنه است. به طرف سید رفتم و ظرف آبی را به ایشان تعارف کردم. سید ظرف آب را گرفت و نوشید و ظرف آن را برگرداند.
در این حال عرضه داشتم: آقا شما دعا کنید و فرج امام زمان را از خدا بخواهید تا امر فرج ایشان نزدیک شود! آقا فرمودند :«شیعیان ما به اندازه آب خوردنی، ما را نمی خواهند. اگر بخواهند، دعا می کنند و فرج ما می رسد».
این سخن را فرمود و تا نگاه کردم کسی را ندیدم. فهمیدم که وجود اقدس امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) را زیارت کرده ام و حضرتش، امر به دعا کرده است.
شیفتگان_حضرت_مهدی_عج، ج1
احمد قاضی زاهدی گلپایگانی