أنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَيْكَ….
چھ نکـوطریق باشدکہ خدارفیق باشد
تو از عذابِــ خدا، ما ز مغفرت گوئیم
نگاه کن تو کجائی و ما کجا واعظ
إلَهی بِعِلْمِکَ بِی ارْفَقْ بِی
با آگاهیات از حالِ من با من مدارا کن…
خدایا اگر من بد کردم
تو را بندهی خوب بسیار است
اگر تو با من مدارا نکنی
مرا خدایی دیگر کجاست؟
مناجات امام_سجاد_جان(علیه السلام)
تا رمز عملیات رو ڴفــتم،
دیدم داره آب قمقمہ اش رو خالی میکنه روی خاک!
با تعجب گفتم :
پانزده کیلومتر راهه…! چرا آب رو میریزی…؟!
گفت:مگه نگفتی رمز عملیات یا ابوالفضل العباس علیه السلام…
من شرم میکنم با اسم آقا برم عملیاٺ و با خودم آب ببرم…!!!
گویند:
دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت!
درراه با پروردگار سخن می گفت:
( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای )
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت!
او با ناراحتی گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز!
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
نشست تا گندمها را از زمین جمع کند درکمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند!
ندا آمد که:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه