استادپناهایان میگن
میخواے عاشق چیزی بشے؛
با عمل و رفتار عاشق شو!
مثلا اگر میخواهی
عاشقِ شاھ کربلا بشی ،
هر روز صبح تو یہ
ساعتِ مخصوص بگو:
“صلے اللّٰہ علیک یا اباعبدالله…”
بگو حسیـنجانم ،
میخوام بهتعادت کنم…
تا عاشقت بشم تا بہ تو عارف بشم.
شخصى نزد امام صادق رفت و گفت
من از لحظه_مرگ بسیار میترسم
چــه کنــم؟
امام صادق(ع) فرمودند⇩
زیـارت_عاشـورا را زیـاد بخوان..
آن مرد گفت: چگونه با خواندن زیارت
عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق فرمود: مگر
در پایان زیارت عاشورا نمى خوانید؟
•{ اَللّهُمَّارْزُقْنیشَفاعَهَالْحُسَیْنِیَوْمَالْوُرُودِ }•
یعنی خدایا شفـاعت_حسین علیـهالسلام
را هنگام ورود به قبر روزى من کن…
عمر بن سعد گفت :
چه کسى اسب بر سینه ی
حسین مى دوانَد ؟
آنان بر پشت و سینه ایشان،
اسب دواندند و در پشت ایشان،
لکّه هاى کبودى یافتند
چون در این باره پرسیدند، گفته شد :
او بر پشت خود، شبانه
گندم به درِ خانه بینوایان مدینه مى برد…
تذکرة الخواص، ج ١، ص٢٢٨
امام حسین(ع) فرمودند:
«خدا قائم ما را آشکار میکند تا از ستمکاران انتقام بگیرد.»
عرض شد: ای فرزند رسول خدا(ع)! قائم شما کیست؟ فرمودند:
«هفتمین از فرزندان پسرم محمّدبن علی(ع)، او حجّت بن الحسن بن علی بن محمّد بن علی موسی بن جعفر بن محمّد بن علی، فرزندم میباشد…»
«اثبات الهداة»، ج 7، ص 138، ح 681.
﷽
مهمان امام حسین (علیه السلام) :
شیخ رجبعلی خیاط می فرمود :
در روزهای اوایل هیئت ، مایل بودم تمام کارهای مجلس را خودم انجام دهم، خودم مداحی می کردم، چای می دادم و اغلب کارهای دیگر. شبی مشغول دادن چای به عزاداران بودم که دیدم جوانی که اصلا ظاهر مناسبی نداشت وارد مجلس شد و گوشه ای نشست ، یقه اش باز بود و گردنبند به گردنش ، وضع لباسش هم خیلی نامناسب بود، به همه چای تعارف کردم تا رسیدم به جوان، چشمم به پایش افتاد دیدم جورابی نازک شبیه جوراب های زنانه به پا دارد. غیظ کردم و با عصبانیت سینی چای را مقابلش گرفتم، یکی از استکان ها برگشت و چای روی پایم ریخت و سوخت. از این سوختگی زخمی در پایم بوجود آمد که خیلی طول کشید تا خوب شود، برای خودم هم این سوال پیش آمده بود که چرا زخم پایم خوب نمی شود. شبی به من گفتند: شیخ! آن جوانی که با عصبانیت چای به او تعارف کردی ، هر چه بود مهمان حسین علیه السلام بود ، نباید چنین رفتاری را با او مرتکب میشدی.
کشکول کشمیری ، صفحه 123