03 فروردین 1399
سلام_امام_زمانم

نظر دهید »
29 اسفند 1398
سلام_امام_زمانم

18 اسفند 1398
سلام_امام_زمانم

29 آذر 1398
چشمهايت را بگشا
به رسم ادب
دستهايت را روی سينهات بگذار
در همين نزديكیها
پدری منتظر است تا دوباره سلامش دهی
سلام مولای غائب از نظر
سلام تنها ترين بابای دنيا
تو هستی تا از نفس کشیدن تو
جهانیان نفسی تازه کنند …

28 آذر 1398
﷽
صبح که آغاز مےشود
همان حین که سلامم را به محضرتان عرض مےکنم
عطر حضورتان جان مےبخشد؛به روح خسته ام…
از هجران رویتان صاعقه اے در آسمان ابرے دلم فریاد مےکشد و ناگاه چشمانم مےبارند
گلهاےنرگسےکه برای استقبال از قدمهایتان خریده بودم
حال میان صفحات مفاتیح ام خشکیده اند…
در نبودنت بهارے نمےآید
وچشمهایم تا کار مےکنند خزان مےبینند
تا نیایے بهار را باور نخواهم کرد یا ربیع الانام….
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرجْ
