سلام_امام_زمانم
چشمهايت را بگشا
به رسم ادب
دستهايت را روی سينهات بگذار
در همين نزديكیها
پدری منتظر است تا دوباره سلامش دهی
سلام مولای غائب از نظر
سلام تنها ترين بابای دنيا
تو هستی تا از نفس کشیدن تو
جهانیان نفسی تازه کنند …
﷽
صبح که آغاز مےشود
همان حین که سلامم را به محضرتان عرض مےکنم
عطر حضورتان جان مےبخشد؛به روح خسته ام…
از هجران رویتان صاعقه اے در آسمان ابرے دلم فریاد مےکشد و ناگاه چشمانم مےبارند
گلهاےنرگسےکه برای استقبال از قدمهایتان خریده بودم
حال میان صفحات مفاتیح ام خشکیده اند…
در نبودنت بهارے نمےآید
وچشمهایم تا کار مےکنند خزان مےبینند
تا نیایے بهار را باور نخواهم کرد یا ربیع الانام….
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرجْ
مولايم…
بىه يادت پژمرده ام، و بى عشقت مرده.
مزارع دلم تنها با حضور سبز تو زنده و باطراوت مى شود.
و كام جانم فقط از شيرينى وصل تو پرحلاوت مى گردد.
محبوبم!
اى همه وجودم! تو خود مگذار فراموشت كنم.
آن قدر عوامل غفلت و فراموشى زندگيم را پر كرده;
آن قدر زمينه دلفريبى و گناه زياد است، و آن قدر به غير تو مشغولم كه «به ياد تو بودن»
و دل به حضورت سپردن، براستى برايم جهادى بس مشكل گرديده است;
جهادى بزرگ، با «جهاد اكبر».
اللهم عجل لولیک الفرج