28 آذر 1397
گنجشک به خدا گفت، لانه ی کوچکی داشتم
آرامگاه خستگیم، سرپناه بی کسی،
طوفان تو آن را از من
گرفت کجای دنیای تو را گرفته بود؟؟
خدا گفت:
ماری در راه لانه ات بود تو خواب بودی
باد را گفتم لانه ات را واژگــون کند
آنگاه تو از کمین مار پر گشودی
چه بسیار بلاها
که از تو به واسطه ی حکمتم دور کردم
و تو ندانسته به دشمنیم برخواستی
نظر دهید »