﷽
✍ شاگردی از عارفی خواست
که او را موعظه کند …
عارف گفت :
مرنج و مرنجان!
شاگرد پرسید:
«مرنجان را فهمیدم یعنی کسی را؛
اذیت نکنم ولی «مرنج» یعنی چی؟
چهطور میتوانم ناراحت نشوم !؟
مثلا وقتی بفهمم کسی مرا غیبت کرده
یا فحش داده ، چهطور نباید برنجم؟»
عارف پاسخ داد :
« علاج آن است که خودت را کَسی ندانی ،، و اگر خودت را کسی ندانستی دیگر نمیرنجی! »
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
میدانی زیبایی سجده در چیست؟
این است که تو در زمین
سر به سجده میگذاری
ولی در عرش صدایت را میشنوند!
الهی وَ رَبی مَن لِی غَیرُکَ
من
عـــــاشقی را
از خـــــدا یاد گرفتم
همان لحظه که گفت
صدبار اگر توبه شکستی باز آ.
خدایا …
تنها نگذار دلی را که
جز تو هیچ کس دردش را نمیفهمد…
آرزو میکنم …
ته ته ناامیدی یه جمله و حرفی
یه روزنه ی امید ته دلت ایجاد کنه
آرزو میکنم …
هرموقع ته دلت یه غمه بزرگی نشست
و غصه دار شدی
خـدا یه نشونه برات بفرسه و بگه:
بنده جونم یادت نرفته که
من هستم
یادت نرفته که تا من رو داری
غصه ای به دلت راه ندی
زیبـاترین آرزو
برایت من خـدا را آرزو دارم