روزی مردی زیر سایهی درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این موقع چشمش به کدو تنبلهایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت: خدایا! همهی کارهایت عجیب و غریب است! کدوی به این بزرگی را روی بوتهای به این کوچکی میرویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی!
همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت به ضرب بر سرش افتاد. مرد بلافاصله از جا جست و به آسمان نظر انداخت و گفت: خدایا! خطایم را ببخش! دیگر در کارت دخالت نمیکنم چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی به سر من آمده بود !!
“وَ أَنَا أفقَرُ الفُقَراءِ إِلَیکَ…
من از همه به تو محتاج ترم :)
صحیفه_سجادیه
+ هے نگو من گناهکارم
منو قبول نمیکنه…
روم نمیشه با خدا حرف بزنم…
به قولِ استاد دولابی
مالِ بد بیخِ ریشِ صاحب شه…!
تومخلوقِ خدایی..
مِنْ اَینَ لِیالْخَیرُ یا رَبِّ وَ لا یوُجَدُ اِلاّ مِنْ عِنْدِکَ
وَ مِنْ اَینَلِی النَّجاه وَلا تُسْتَطاعُ اِلاّ بِکَ
از کجا خیری به دست آورم ای پروردگار من با اینکه خیری یافت نشود جز در پیش تو؛ و از کجا نجاتی برایم باشد در حالی که نجاتی نتوان یافت جز به کمک تو …
• دعای ابوحمزه ثمالی
خدایا
ما گمشده دریای متلاطم روزگاریم
و تو بزرگواری!
پس خدایا!
هیچ می دانی که بزرگوار آن است که گمشده ای را به مقصد برساند؟
تا ابد محتاج یاری تو
رحمت تو
توجه تو
عشق تو
گذشت تو
عفو تو
مهربانی تو …
و در یک کلام “محتاج توایم” …
خدایا ما را محتاج غیر خودت نکن