شهید باکری، شهرداری که رفتگر شد!
اوایل انقلاب بود و مهدی باکری شهردار اورمیه
در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاوم شد، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، آقا مهدی است.
آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت.
ادامه دادم، آقا مهدی شما شهرداری، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم.
زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش مرخصی نمی دادن می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش.
اشک تو چشمام حلقه زد. هر چی اصرار کردم، آقا مهدی جارو رو بهم نداد؛ ازم خواهش کرد که هرچه سریعتر برم تا دیگران متوجه نشن، رفتگر آن روز محله ما، شهردار اورمیه بود.
خداوند از مؤمن
ادای تکلیف را می خواهد،
نه نوع کار و بزرگی
و کوچکی آن را !
فقط اخلاص،
و با دید تکلیفی
به وظیفه توجه کردن …
شهیدمهدی_باکری
جهان معرکهی امتحان است برادر، و بهترینِ ما کسی است که از بهترینِ آنچه دارد در راه خدا بگذرد.
سید_مرتضی_آوینی
حاج حسین کاجی می گفت:
رفتم سر مزار رفقای شهیدم
فاتحه خوندم ،اومدم خونه،
شب تو خواب رفقای شهیدم رو دیدم…
رفقام بهم گفتند :
فلانی ، خیلی دلمون برات سوخت
گفتم : چرا؟
گفتن:
وقتی اومدی سر مزار ما فاتحه خوندی
ما شهدا آماده بودیم هر چی از خدا می خوای برات واسطه بشیم..
ولی تو هیچی طلب نکردی و رفتی
خیلی دلمون برات سوخت..
بچه ها من ازشهدا معجزه ها و کرامتهای زیادی دیدم …
خدایی ازش هرچی بخوایین میدن بهتون ..
یاد شهدا با صلوات
شهید حاج قاسم سلیمانی
هرکدام از شما یک شهــید را دوست خود بگیرد و سیره عملی و سبک زندگـــــی او را بکار ببندید ببینید چطــور رنگ و بوی شهداء را به خود میگیرید و خدا به شما عنایت میکند.
اَلـــلّهُمَّ عجِلْ لــــِوَلیـــِکَـــ الْفـــَرَجْ