استادی با شاگردش از باغى میگذشت، چشمشان به یک کفش کهنه افتاد.
شاگرد گفت:
گمان میکنم این کفش کارگرى است که در این باغ کار میکند، بیا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببینیم و بعد کفشها را پس بدهیم و کمى شاد شویم…!
استاد گفت:
چرا براى خنده خود او را ناراحت کنیم!
بیا کارى که میگویم انجام بده و عکس العملش را ببین ، مقدارى پول درون ان قرار بده!
شاگرد هم پذیرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند.
کارگر براى تعویض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همینکه پا درون کفش گذاشت متوجه شیئى درون کفش شد و بعد از وارسى، پول ها را دید و با گریه ،فریاد زد خدایا شکرت…
خدایی که هیچ وقت بندگانت را فراموش نمیکنى، میدانى که همسر مریض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رویی به نزد انها باز گردم و همینطور اشک میریخت….
استاد به شاگردش گفت:
همیشه سعى کن براى خوشحالیت ببخشى نه اینکه بستانی…
در مقابل یک فرد معلول با سرعت کم راه بروید.
در مقابل مادری که فرزندش رو از دست داده بچه تون رو نبوسید.
در مقابل یک فرد مجرد از عشقتون نگید.
در برابر کسی که نداره از داشته هاتون مغرورانه حرف نزنید.
هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد،
مگر به ” فهم و شعور ”
مگر به ” درک و ادب ”
مهربانان …
آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگران از بالا نگاه کند و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی را که بر زمین افتاده را بگیرد و او را بلند کند! ? ?
این قدرت تو نیست،
این ” انسانیت ” است…
مناجات
به نام خداوند بی نهایت بخشنده و مهربان
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی! گر پرسی، حجّت نداریم؛ و اگر بسنجی، بضاعت نداریم؛ و اگر بسوزی، طاقت نداریم.
الهی! اگر تو مرا به جرم من بگیری، من تو را به کرم تو بگیرم، و کرم تو از جرم من بیش است.
الهی! از پیش خطر و از پس راهم نیست؛ دستم گیر که جز تو پناهم نیست.
الهی! گهی به خود نگرم، گویم: از من زارتر کیست؟ گهی به تو نگرم، گویم: از من بزرگوارتر کیست؟
الهی! اگر طاعت بسی ندارم، در دو جهان جز تو کسی ندارم.
الهی! همچون بید به خود میلرزم، که مباد آخر به جویی نیرزم!
الهی! مگو چه آوردهای که رسوا شوم، و مپرس چه کردهای که دروا شوم.
الهی! چون در تو نگرم، از جمله تاجدارانم و تاج بر سر؛ و چون بر خود نگرم، از جمله خاکسارانم و خاک بر سر.
الهی! چون یتیم بیپدر گریانم، درمانده در دست خصمانم، خستة گناهم و از خویش بر تاوانم، خراب عمر و مفلس روزگار، من آنم.
الهی! از دو دعوی به زینهارم، و از هر دو، به فضل تو فریاد خواهم: از آنکه پندارم به خود چیزی دارم، یا پندارم که بر تو حقّی دارم.
الهی! ما در دنیا معصیت میکردیم، دوست تو ـ محمد ص ، غمگین میشد و دشمن تو ابلیس شاد. اگر فردای قیامت عقوبت کنی، باز دوست تو غمگین شود و دشمن تو شاد. دو شادی به دشمن مده، و دو اندوه بهر دل دوست منه.
الهی! همه از «حیرت» به فریادند، و من از حیرت شادم. به یک «لبّیک» درب همه ناکامی بر خود بگشادم، دریغا روزگاری که نمیدانستم تا لطف تو را دریازم. الهی! چون حاضری چه جویم؟ و چون ناظری، چه گویم؟
الهی! هر روز که برمیآید، ناکسترم، و چنان که پیش میروم، واپسترم!
الهی! تو بساز که دیگران ندانند، و تو بنواز که دیگران نتوانند.
الهی! بیزارم از آن طاعتی که مرا به عُجب آرد، و بندة آن معصیتم که مرا به عذر آورد.
الهی! دانایی ده که از راه نیفتم، و بینایی ده که در چاه نیفتم.
الهی! هر که را عقل دادی، چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی، چه دادی؟!
الهی! هر که را خواهی برافتد، گویی با دوستان تو درافتد.
با صنع تو هر مورچه، رازی دارد
با شوق تو هر سوخته نازی دارد
ای خالق ذوالجلال، نومید مکن
آن را که به درگهت نیازی دارد
آمین یا رب العالمین
گزیده ای از مناجاتنامه خواجه عبدالله انصاری
حضرت فاطمه زهرا (س) فرمودند:
خداوند نماز را به این خاطر واجب گردانیده است تا شما را از خود پرستی و غرور دور کند … امر به معروف را جهت مصلحت عموم مردم واجب قرار داده است، و مصون و محفوظ ماندن از خشم و غضب خدا، در نیکی به پدر و مادر است.
? احتجاج ج1 ص97