مناجات
مناجات
به نام خداوند بی نهایت بخشنده و مهربان
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی! گر پرسی، حجّت نداریم؛ و اگر بسنجی، بضاعت نداریم؛ و اگر بسوزی، طاقت نداریم.
الهی! اگر تو مرا به جرم من بگیری، من تو را به کرم تو بگیرم، و کرم تو از جرم من بیش است.
الهی! از پیش خطر و از پس راهم نیست؛ دستم گیر که جز تو پناهم نیست.
الهی! گهی به خود نگرم، گویم: از من زارتر کیست؟ گهی به تو نگرم، گویم: از من بزرگوارتر کیست؟
الهی! اگر طاعت بسی ندارم، در دو جهان جز تو کسی ندارم.
الهی! همچون بید به خود میلرزم، که مباد آخر به جویی نیرزم!
الهی! مگو چه آوردهای که رسوا شوم، و مپرس چه کردهای که دروا شوم.
الهی! چون در تو نگرم، از جمله تاجدارانم و تاج بر سر؛ و چون بر خود نگرم، از جمله خاکسارانم و خاک بر سر.
الهی! چون یتیم بیپدر گریانم، درمانده در دست خصمانم، خستة گناهم و از خویش بر تاوانم، خراب عمر و مفلس روزگار، من آنم.
الهی! از دو دعوی به زینهارم، و از هر دو، به فضل تو فریاد خواهم: از آنکه پندارم به خود چیزی دارم، یا پندارم که بر تو حقّی دارم.
الهی! ما در دنیا معصیت میکردیم، دوست تو ـ محمد ص ، غمگین میشد و دشمن تو ابلیس شاد. اگر فردای قیامت عقوبت کنی، باز دوست تو غمگین شود و دشمن تو شاد. دو شادی به دشمن مده، و دو اندوه بهر دل دوست منه.
الهی! همه از «حیرت» به فریادند، و من از حیرت شادم. به یک «لبّیک» درب همه ناکامی بر خود بگشادم، دریغا روزگاری که نمیدانستم تا لطف تو را دریازم. الهی! چون حاضری چه جویم؟ و چون ناظری، چه گویم؟
الهی! هر روز که برمیآید، ناکسترم، و چنان که پیش میروم، واپسترم!
الهی! تو بساز که دیگران ندانند، و تو بنواز که دیگران نتوانند.
الهی! بیزارم از آن طاعتی که مرا به عُجب آرد، و بندة آن معصیتم که مرا به عذر آورد.
الهی! دانایی ده که از راه نیفتم، و بینایی ده که در چاه نیفتم.
الهی! هر که را عقل دادی، چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی، چه دادی؟!
الهی! هر که را خواهی برافتد، گویی با دوستان تو درافتد.
با صنع تو هر مورچه، رازی دارد
با شوق تو هر سوخته نازی دارد
ای خالق ذوالجلال، نومید مکن
آن را که به درگهت نیازی دارد
آمین یا رب العالمین
گزیده ای از مناجاتنامه خواجه عبدالله انصاری