بسمه تعالی
رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله فرمود: در شب معراج وارد بهشت شدم، فرشتگانی دیدم که بنائی می کنند، خشتی از طلا و خشتی از نقره، و گاهی هم از کار کردن دست می کشیدند.
به ایشان گفتم: چرا گاهی کار می کنید و گاهی از کار دست می کشید؟ پاسخ دادند: تا مصالح بنائی برسد.
پرسیدم: مصالحی که می خواهید چیست؟ گفتند: ذکر مؤمن که در دنیا می گوید سبحان اللَّه و الحمدللَّه و لا آله الا اللَّه و اللَّه اکبر. هر وقت بگوید، ما می سازیم و هر وقت خودداری کند، ما نیز خودداری می کنیم.
در حدیث دیگر آمده است که رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله فرمودند: «هر کس که بگوید سبحان اللَّه، خدا برای او درختی در بهشت می نشاند و هر کس بگوید الحمدللَّه، خدا برای او درختی در بهشت می نشاند و هر کس بگوید لا آله الا اللَّه، خدا برای او درختی در بهشت می نشاند، و هر کس بگوید اللَّه اکبر، خدا برای او درختی در بهشت می نشاند.»
مردی از قریش گفت: پس درختان ما در بهشت بسیار است. حضرت فرمودند: بلی ولی مواظب باشید که آتشی نفرستید که آنها را بسوزاند، و این به دلیل گفتار خدای عزوجل است که: ای کسانی که ایمان آوردید خدا و فرستاده او را فرمان برید و عملهای خویش را باطل نکنید.
?وسائل_الشیعه، ج 2
✍ شیخ حرّ عاملی
بسمه تعالی
? هر که آن جا نشیند که خواهد…
روزی زنبوری به موری رسید. او را دید که دانه گندم به خانه می برد مردمان پای بر او می نهادند و به او جراحت می رساندند.
زنبور، آن مور را گفت که این چه سختی و مشقت است که تو برای دانه ای بر خود تحمیل می کنی؟ برای دانه ای کوچک و بی ارزش، چندین خواری و دشواری می کشی. بیا تا ببینی که من چگونه آسان می خورم بی این که مشقتی کشم و رنجی برم.
پس مور را به دکان قصابی برد. گوشت ها آویخته بودند. زنبور از هوا درآمد و بر تکه ای گوشت نشست و سیر خورد و پاره ای نیز برگرفت تا ببرد.
ناگهان قصاب سر رسید و کاردی بر گوشت زد و زنبور را که بر آن جا نشسته بود، به دو نیم کرد و بینداخت. زنبور بر زمین افتاد.
آن مور بر سر زنبور آمد و پایش را گرفت و می کشید و می گفت: هر که آن جا نشیند که خواهد، چنانش کشند که نخواهد.
اسرار_التوحید
محمد بن منور
بسمه تعالی
❄️دوستی می گفت:
سمیناری دعوت شدم که در ورودی, به هر یک از مدعوین بادکنکی می دادند!
سخنران بعد خوشامدگویی از حاضرین که ۵۰نفر بودند,تقاضا کرد با ماژیک اسم خود را روی بادکنک نوشته و آن را در اطاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خود در سمت چپ جمع شوند.
سپس از آنها خواست ظرف ۵دقیقه به اطاق بادکنکها رفته و بادکنک نام خود رابیاورد.
من به همراه سایرین دیوانه وار, به جستجو پرداختیم,همدیگر را هل می دادیم و زمین می خوردیم و هرج و مرجی به راه افتاده بود,تماشایی…
مهلت ۵دقیقه با۵دقیقه اضافی به پایان رسید,اما هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد.
این بار سخنران,همگان را به آرامش دعوت و پیشنهاد کرد,هرکس بادکنکی رابردارد و آن را به صاحبش بدهد!بدین ترتیب کمتر از ۵دقیقه همه به بادکنک خود دست یافتند.
سخنران ادامه داد:
این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما می افتد,دیوانه وار در جستجوی سعادت خویش به این سو و آن سو چنگ می اندازیم و نمی دانیم:
?*سعادت ما در سعادت و مسرت دیگران است*
به یک دست سعادت آنها را بدهید و سعادت خود را از دست دیگر بگیرید…
و آیا…هدف از خلقت انسان,چیزی جز این بوده است؟؟؟؟؟؟؟؟?
❄ مردی به خدمت امام صادق(ع) آمد و عرضه داشت:
من مرتکب گناهی شده ام.
امام صادق(ع) فرمود:
خدا می بخشد
آن شخص عرضه داشت:
گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگ است.
امام فرمود: اگر به اندازه ی کوه باشد خدا می بخشد.
آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگتر است.
امام فرمود: مگر چه گناهی مرتکب شده ای؟
وآن شخص به شرح ماجرا پرداخت.
پس از اتمام سخن امام صادق(ع) رو به آن مرد کرد و فرمودند:
خدا می بخشد، ترسیدم نماز صبح تو قضا شده باشد!
?
?#داستانڪ
✨دزدی از نردبان خانه ای بالا رفت.
از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا کجاست؟
?صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم.
کودک دوباره پرسید: چه کار می کند؟
?مادر گفت: دارد نردبان می سازد!
ناگهان دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد!
?سالها بعد دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟
?حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو به کودک گفت: برای آنکه عده ای را از آن پایین بیاورد و عده ای را بالا ببرد.
?نردبان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان افتادنیست
?لاجرم آن کس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست