24 فروردین 1399
. “خاطراتطنزجبهہ” یکبار سعید خیلے از بچہها کار کشید… فرمانده دستہ بود شب برایش جشن پتو گرفتند… حسابے کتکش زدند من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا شاید کمے کمتر کتک بخورد..! سعید هم نامردی نکرد، بہ تلافے… بیشتر »
نظر دهید »