بسمه تعالی
رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله فرمود: در شب معراج وارد بهشت شدم، فرشتگانی دیدم که بنائی می کنند، خشتی از طلا و خشتی از نقره، و گاهی هم از کار کردن دست می کشیدند.
به ایشان گفتم: چرا گاهی کار می کنید و گاهی از کار دست می کشید؟ پاسخ دادند: تا مصالح بنائی برسد.
پرسیدم: مصالحی که می خواهید چیست؟ گفتند: ذکر مؤمن که در دنیا می گوید سبحان اللَّه و الحمدللَّه و لا آله الا اللَّه و اللَّه اکبر. هر وقت بگوید، ما می سازیم و هر وقت خودداری کند، ما نیز خودداری می کنیم.
در حدیث دیگر آمده است که رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله فرمودند: «هر کس که بگوید سبحان اللَّه، خدا برای او درختی در بهشت می نشاند و هر کس بگوید الحمدللَّه، خدا برای او درختی در بهشت می نشاند و هر کس بگوید لا آله الا اللَّه، خدا برای او درختی در بهشت می نشاند، و هر کس بگوید اللَّه اکبر، خدا برای او درختی در بهشت می نشاند.»
مردی از قریش گفت: پس درختان ما در بهشت بسیار است. حضرت فرمودند: بلی ولی مواظب باشید که آتشی نفرستید که آنها را بسوزاند، و این به دلیل گفتار خدای عزوجل است که: ای کسانی که ایمان آوردید خدا و فرستاده او را فرمان برید و عملهای خویش را باطل نکنید.
?وسائل_الشیعه، ج 2
✍ شیخ حرّ عاملی
بسمه تعالی
یکی از علمای تهران نقل می کرد: که من در نجف اشرف طلبه بودم، خبر آوردند که پدرت فوت کرده و جنازه او را به نجف فرستادیم.
جنازه را به نجف آوردند و او را دفن کردیم، چند روزی از دفن او گذشته بود که در عالم خواب به حضور پدرم رسیدم و دیدم ناراحت است.
تعجّب کردم که چرا کسی که هفتاد سال راه دین رفته باید ناراحت باشد و لذا پرسیدم: «چرا شما را بی نشاط می بینم؟»
گفت: «من هیجده تومان به مشهدی تقی نعلبند بدهکارم و مرا گرفته اند و نمی گذارند سر جایم بروم.»
از خواب بیدار شدم، نامه ای به برادرم نوشتم که ببینم این مشهدی تقی نعلبند کیست؟ و آیا پدرمان به او بدهکار بوده یا نه؟
مدّتی بعد جواب نامه آمد که ما نزد مشهدی تقی نعلبند رفتیم و گفتیم: «چیزی از پدر ما طلب داشتی؟»
گفت: «آری، هیجده تومان طلبکار بودم» گفتیم: «چرا نیامدی طلب خود را بگیری؟». گفت: «پدرتان باید در دفترش می نوشت.» بالاخره ما آن بدهی را پرداخت کردیم.
گناهان_کبیره، ج 2، ص 582
شهید آیت الله دستغیب
❄این داستانی حقیقی است .مردی از خانه بیرون آمد تا نگاهی به وانت نوی خود بیندازد و آنرا تحسین کند. ناگهان با چشمانی حیرت زده پسر سه ساله خود رادید که شاد و شنگول با ضربات یک چکش رنگ براق ماشین را نابود می کند. مرد بطرف پسرش دوید، او را از ماشین دور کرد، و با چکش دستهای پسر بچه را برای تنبیه او خردو خمیر کرد. وقتی خشم پدر فرو نشست با عجله فرزندش را به بیمارستان رساند.
هرچند که پزشکان نهایت سعی خود را کردند تا استخوان های له شده را نجات دهند اما مجبور شدند انگشتان هر دو دست کودک را قطع کنند. وقتی که کودک به هوش آمد و باندهای دور دستهایش را دید با حالتی مظلوم پرسید؟بابا متاسفم برای وانتت اما انگشتان من کی در میان؟پدر خیلی داغون به سوی وانتش برگشت و شروع به لگد زدن به ماشین کرد . بعد نشست و نگاه کرد به خط خطیهایی که پسرش روی وانت کشیده بود . پسر کوچولویش نوشته بود . بابا عاشقتم . پدر بعد از خوندن این نوشته داغون شد…
نکته پندآموز این حکایت:
?دفعه دیگری که کسی پای شما را لگد کرد و یا خواستید از کسی انتقام بگیرید این داستان را به یاد آورید. قبل از آنکه با کسی که دوستش می دارید صبر خود را از دست بدهید کمی فکر کنید. وانت را می شود تعمیر کرد. انگشتان شکسته و احساس آزرده را نمی توان ترمیم کرد. در بسیاری از موارد ما تفاوت بین شخص و عملکرد او را متوجه نمی شویم. ما فراموش می کنیم که بخشیدن با عظمت تر از انتقام گرفتن است.
مردم اشتباه می کنند. ما هم مجاز هستیم که اشتباه کنیم. ولی تصمیمی که در حال عصبانیت می گیریم تا آخر عمر دامان ما را می گیرد?
بسم الله الرحمن الرحیم
<<پروردگارا بگشای سینه ام را و آسان ساز کارم را و بگشای گره زبانم را تا بفهمند سخنم را>>
<<راست گفت خدا وند بلند مرتبه>>
در این قسمت سلامی به تمام شهدا می دهد.
سلام بر اباعبدالله ، مظلوم کربل و رحمت خداوند برکاتش بر او باد .
سلام بر حضرت زیینب(س) ، سلام بر برادرش حضرت اباالفظل العباس (ع) .
سلام بر امام مهدی صاحب الزمان (عج الله) .
با آرزوی تعجیل در فرجش و درود بر نائب برحق صاحب الزمان امام خمنه ای و در ود بر روح امام راحل بنیان گذار جمهوری اسلامی.
ودرود بر مرد مقاومت و استقامت سید حسن نصرالله ودرود ورحمت خدا بر اوباد.
قطعا شهادت گل رز زیبایی است که هنگامی که فکرمان به آن نزدیک می شود،آرزوی شهادت را مشاهده می کنیم.
آرزو داریم بوی خدا را استنشاق کنیم.
وهنگامی که رایحه الهی را استنشاق کردیم،صفات روحمان به جهان جاودانگی تراشیده می شود و این می تواند یک آغاز باشد.
بسیاری از ما ها از آنها درس شهادت را فراگرفته ایم،سعی کردند شهادت را برای ما تجسم کنند و بسیاری آرزوی شهادت می کنند و منتظر آن هستند.
ای برادرانم ای مجاهدان در راه خدا باید هرکدام از شما عنصر فعالی باشید تا پایان زندگی اش شهادت باشد.
وبخدا نمی سود پایان زندگی جز شهادت باشد .
دنیا را همه می توانند تصاحب کنند ولی آخرت را فقط با اعمال نیک میتوان تصاحب کرد.
میگویند که من این مصیر جهاد را طی کردم که خیلی ها فکر میکنند سخت است ولی اگر از دید خدایی بودن به آن بنگری جز آسانی در آن نمی بینی.
این راه ادامه ی مسیر کربلا است و ادامه میدهیم این راه را و در این مسیر گام برخواهم داشت.
برای مادرم که خون رگ هایم از اوست وبه تو هدیه میکنم دعایی همرا با لبخند برای پروردگارم .
مادرم
آیا می توان لحظه ای بهتر از شهادت به دست آورد ای نور چشمانم ،ای مهربان ،ای اولین کلمه ای که از زبانم خارج شد.
ای اولین آموزگار مکتب شهادت،ای کسی که در زمین با دستانش تکان خوردم ، ای کسی که مرا بزرگ مرد تا مردی از مردان صاحب الزمان باشم.
گرم ترین سلام ها به تو ای زن صبور .
ای کسی که بیشتر از من پرسیدی از راه شهادت و در این راه کربلایی تاکید داری .
تمسک جوی به قران و اهل بیت
مرا در دعایت فرا موش نکن که دعای تو مستجاب میشود و امید دارم که تو را در مقابل حضرت فاطمه سرمر زنان جهان رو سفید کنم.
خبر شهادتم خبر آسانی نیست برای تو ولی توکل برخدا دیدار ما در بهشت در کنار حضرت زینب (س) و اهل بیت.
ای مادرم صحبت با تو خیلی خوب است ولی وقت تنگ است.
مرا ببخش و از تقصیراتم بگذر.
مادرم دوستت دارم و تو خسته شدی و زحمت کشیدی تا مرا بزرگ کردی و می خواهم به تو بگویم:مثل حضرت زینب صبر کن . مثل
ام البنین که چهار پسر تقدیم کرد و صبور ماند و برای پسرانش ناراحت نشد برای امام حسین ناراحت شد.وتو یک پسر تقدیم کرده ای و هنوز پسران بیشتری باید تقدیم کنی و صبور باشی و قطعا تو باید صبور و مومن باشی چون تو ما را در این خط بزرگ کردی و چیزعجیبی برای تو نخواهد بود که پسرت شهید بشود.
تو بودی که برای شهید شدنم دعا کردی و مرا برای آن تربیت کردی.
پس صبور و مومن باش برایم دعا کن و همچنین مرا ببخش .
این چنین نیست که بخواهم به تو بگویم دوری سخت اس است.ولی دو باره هم دیگر را ملاقات میکنیم در بهشت . از من راضی باش و مرا ببخش و….نمیدان دیگر چه بگویم.
میخواهم تو هم مثل مادر دیگر شهدا صبور باشی و سرت را بالا بگیری که پسرت شهید شده.
قطعا خود مادرم هم میداند قلب پسر به مادرش نزدیک است و برای هم قلبشان تحت تاثیر قرار میگیرد همه چیز بین مادر و فرزند جداست.
او هر چقدر مرا دوست دارد من هم بیشتر دوستش دارم که مرا از بچگی بزرگ کرد و به اینجا رسید و قطعا خداوند پاداش این زحمت را به او خواهد داد و نمیدانم چطور خواهدشد وقتی در منطقه کوچک و بزرگ بگویند:پسرت شهید شده…چگونه گریه خواهد کرد.
<<دوستت دارم>>
بسمه تعالی
دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند . یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمی دانست .
هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت ، آنرا در ظرف یخی که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهی ها تازه بمانند ، اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی بزرگ آنرا به دریا پرتاب می کرد .
ماهیگیر با تجربه از اینکه می دید آن مرد چگونه ماهی را از دست می دهد بسیار متعجب بود . لذا پس از مدتی از او پرسید…
- چرا ماهی ها به این بزرگی را به دریا پرت می کنی ؟
مرد جواب داد : آخر تابه من کوچک است !
گاهی ما نیز همانند همان مرد ، شانس های بزرگ ، شغل های بزرگ ، رویاهای بزرگ و فرصت های بزرگی را که خداوند به ما ارزانی می دارد را قبول نمی کنیم . چون ایمانمان کم است .
ما به یک مرد که تنها نیازش تهیه یک تابه بزرگتر بود می خندیم ، اما نمی دانیم که تنها نیاز ما نیز ، آنست که ایمانمان را افزایش دهیم .
خداوند هیچگاه چیزی را که شایسته آن نباشی به تو نمی دهد .
این بدان معناست که با اعتماد به نفس کامل از آنچه خداوند بر سر راهت قرار می دهد استفاده کنی .
هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست .
?به یاد داشته باش :ـ به خدایت نگو که چقدر مشکلاتت بزرگ است ،
ـ به مشکلاتت بگو که چقدر خدایت بزرگ است .