بابای مهربان
31 اردیبهشت 1398
بابای مهربانم…
این مشکلات کوچک و بزرگ، دست از سرم بر نمىدارند…
آنقدر که همهى زندگیام را محاصره کرده و حواسم را از همه چیز پَرت کردهاند…
در این وانفساى زندگى، تنها تکیهگاه مطمئن، شما هستید و سیزده نور آسمانى دیگر…
روز و شبم را به نام شما رقم مىزنم…
شما که مهربانى، همسایهى دیوار به دیوارتان است و لطافت،از گَردِ قدمهاىتان جارى مىشود…