به وقت آسمان
برای ما هر کجای واقعه عاشورا
غیر قابل تصویرسازی و ناملموس باشد
اینجا که عباس، به ادب متصف بود را
خوبمیفهمیم میدانیم عملکردِ بانهایت
دقت، هوشمندانه، به موقع و مجاهدت و
تلاش حداکثری یک نفر یعنی چه
و میتوانیم تصور کنیم، کسی که به
حضورش دلگرمیم و به برنامهریزی و
حرکتش چشم امید داریم، ناغافل برود
و خبرش بیاید چه حالی ست.
ما صبح روزی را به خودمان دیدهایم که
مثل یتیمان جنگ زده ریخته بودیم توی
خیابان، سرگردان و حیران، نمیدانستیم
باید بهکدام سمت برویم،به کجا پناه ببریم،
چهکسی را ببینیم که قدری آراممان کند. ما
صبح روزی را دیدیم که دیگر نمیتوانستیم
بخندیم، به هر که میرسیدیم که با غم ما
همقسم بود،بغصمان میترکید و فریادمان
به آسمان میرفت.
ما تصویری روشن و دقیق از نامردی
دشمن، از حمله از پشتِ سر و در تاریکی
داریم و بارها با مشت گره کرده گفتهایم:
نامرد! لعنتی! بیوجود!
اگر جرات داشتی رو در رو میجنگیدی!
تو مثال کوچک اما ملموسی از عباسی برای ما