دلنوشته مهدوی
سلام مولای مهربانم،، مهـــــدی جان!
اینجا ڪه ایستاده ایم ،،جز سیاه مشق تقویم،هیچ چیز دیگر شبیه بهار نیست
نه آسمان، رنگین ڪمان دارد و نه زمین ،، اشتیاق رویش…
گاه می گویم …
شاید فرشته ای فصل ها را به اشتباه ورق زده باشد ،،وگرنه تا تُ نیایی هر فصلی ویرانڪده است …
بهــــــــار
تنها ،،شڪوفه باران ظهور توست …
صبحتون مهـــــدوی
یک عریضه به امام زمان ( عج )
آقا جان سلام …
آقا جان تو را به پهلوی شکسته ی مادرت از سر تقصیراتم بگذر و کوتاهی هایی را که تاکنون در حقتان کرده ام ببخش !
با وجودی که می دانستم در کنارم هستی، نه تنها که باری از دوش های سنگین تان بر نداشتم ؛ بلکه به رنج ها و اندوهتان افزودم!!
دستم را بگیر و الا هلاکتم قطعی ست!
به من رحم کن!!
میشود برای من اَمَّن یُجیب بخوانی ..؟
میشود دستی بر سرم بکشی و یار و یاور خودت بگردانی..؟
میشود برایم دعا کنی که از مسببین ظهورتان بشوم؟
میشود برایم دعا کنی که فیض درک روزهای درخشان حکومتتان نصیبم شود؟
و…..میشود برایم دعا کنی که زیر پرچمتان شهید گردم؟
آخر تو امام من و غم خوار من و حجت خدا بر زمین هستی!!
تو را صدا می زنم که آنی از من جدا نیستی!!
الامــــان الامــــان!
یا مــــولای یا صـاحــب الزمـــان
اللهم عجل لولیک الفرج
کشتی نوح نشد پر که بیایی آقا
خبر از آمدن ات نیست کجایی آقا
درد بالاتر از این نیست که غایب باشی
گله داریم از این درد جدایی آقا
جمعه ی آمدنت باز به تاخیر افتاد
نرسیده است چرا از تو صدایی آقا
جان خوبان دو عالم گل نرگس برگرد
دل ما خواسته تا دل بربایی آقا
ماه آن روی تو را دید سپس روشن شد
آفتابی به خدا در همه جایی آقا
همچنان منتظر و چشم به راهت هستیم
عمرمان رفت شما منجی مایی آقا
نمی دانی که چه قدر دلم برای لحظه های آمدنت تنگ شده است .
ای کاش تو می آمدی بر شنزار قلبم می باریدی.
ای کاش تو می آمدی وبا باریدن ابر کرامت یکباره وجودم را دریایی می کردی.
ای کاش تو می آمدی تا گلها نفس تازه می کشیدند ودرختها روزی هزار بار سبز می شدند امروز باغ خیالم می تپید بیش از همیشه.
امروز دستهایم را به بوی نیایش به سوی تو دراز می کنم وآسمان بی کرانت را به وضوح لمس می کنم ودستهایم تا نهایت آسمان قد می کشند
واز چشمانم اقیانوس ها جاری می شوند.
اللهم عجل لولیک الفرج