عطرعاشقی
21 آذر 1400
قایقی ساخته ام
جنسش از راز و نیاز
بادبانش از صبر، دکلش از ایمان
در شبی مهتابی
سفری دور و دراز، می کنم از لب دریا آغاز
دل به امواج بلا خواهم داد
اگرم ساز مخالف زند و باد به همراهی طوفان خواهد
که مرا منصرف از راه کند
راه بیراهه کند، مضطر و درمانده کند،
باکی نیست …
من به همراه دعایی، و به دل قطب نمایی دارم
و اگر در طی راه
به عنادی شکند زورقِ امیدِ مرا گردابی
باز اندوهی نیست …
بازوانی دارم
میزنم آب و شنا می کنم و میدانم
که «« خدایی »» دارم
که اگر خسته شدم دست گیرد بی شک
و به ساحل برساند به یقین …